سید مهدیارسید مهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
مهدیس ساداتمهدیس سادات، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

دلنوشته های مامان مهدیار

مهدیار نازنین برادر زیباترین دختر دنیاس

آهای آدمها مهدیارم راه میره

    مامان فائزه اومده با دست پر....................................................................................... سلام دردونه یه خبر جالب دیگه............ جونم برات بگه که شب جشن دندونیت شما آقا کوچولوی من سه تا قدم بدون کمک برداشتی و طبق معمول خستگی همه رو از تنشون به در کردی و..روز بعدش هم چند بار اینکارو تکرار کردی..... ویه جالب انگیز دیگه اینکه...........شیرین زبانم به خاله میگی: آله و به دایی هم میگی: دای الهی فدات شم که معرکه ا ی دنیام رو هزار رنگ کردی گلکم.. دلنوشته های مادرانه م:::خدای بزرگ حواست به مهدیار هست؟؟؟؟؟؟ ربنا مهدیارم اولین قدمهاش رو برداشت, اهدنا ...
13 مرداد 1392

جشن دندونی

سلام پسر مهربونم روز یازدهم مرداد واسه شما جشن دندونی  کوچولو گرفتیم و آش دندونی درست کردیم .... دست مامان جون و بابا جون هم درد نکنه زحمت کشیدن  شام و آش رو درست کردند ..شماهم کلی ذوق میکردی مهمان هم داشتیم منو بابا مسعود هم شما رو گذاشتیم پیش مامان جون رفتیم واسه شما  یه کیک کوچولوهم خریدیم و در نهایت شب خوبی شد.......      شماهم پسر خوبی بودی ... مامان فدای این پسر ناز با دندون  خرگوش یه دندون من مبارکت باشه ...انشالله با دندونای خوشلت غذاهای خوشمزه بخوری و تپلی شی....  اینم یه چندتا عکس از اون شب..        امیر علی جون مهدیار و دایی محمدر...
13 مرداد 1392

مهدیار بی دندون شده مهدیار یه دندون

مهدیارم مروارید داره ه ه ه ه انتظارم به سر رسید هشتم مرداد صبح که از خواب بیدار شدیم متوجه شدم یه سفیدی توی دهانت خودنمایی میکنه وقتی دیدمش  جیغ کشیدم دندون ن ن ن ن                                                                             &...
9 مرداد 1392

شکر برای یازده ماه حضور

حمد وسپاس تنها برای خدایی ست که یازده ماه پیش سید کوچکی را به من هدیه کرد ومن نمیدانم روزی کجای زندگیم در کدامین لحظه و چه کار نیکی انجام داده م که اینگونه پروردگارم کامم را شیرین کرده و لحظه هایم و نفس هایم خواب ها وبیداریم همه عجین شده با حضور این پسرک ناز که همه چیزم  و همه کسم شده لحظه های دونفره مان خنده هایمان  به شیرینی زولبیا و بامیه ی این روزها شده وبه لطف این ماه ساعات سه نفره بودنمان هم بیشتر و به یادماندنی تر شده ومن اصلا در گذشته حتی به ذهنم هم نمیرسد که روزهایی به این زیبایی هم وجود داشته باشد پس شکر خدایم شکر پروردگارم ... منو همسرم و فرزندم فارغ از مادیات در این زمان هیچ چیز کم نداریم و خوشبختیم خوشبخت... ...
4 مرداد 1392
1