پسر هفت ماهه من
فدای دردونه ی هفت ماهه م بشم قندیلکم امسال روز سوم فروردین مشهد بودیم و هفت ماهگیتو دور هم بودیم جشن نگرفتیم اما واست کادو خریدیم پسرم هزار ماشالله هر روز بزرگتر میشی و هر ماه که میگذره منو به یکی از آرزو هام میرسونی مهدیار جونم داری مرد میشی! حواسم هست که دستات بزرگتر شدن, قد بلندتر شدی, صدات از نوزادی تا حالا خیلی تغییر کرده. پسرنازم هنوز خاطرم هست روزهای انتظارم,خوب به یاد دارم لذت 9ماه هم نفسی و هم جانی مان را... آقا حواسم هست که شما در این چند ماه با حضورت چه کرده ای با لحظه ها و دقایقم.. واین را هم میبینم که همه جا هستی و عطرتنت در همه ی لحظه هایم پیچیده...... لباسهایت که همه, روز به روز کوچک میشوند شاید ...