مسعودم .....آرام جانم
مسعودم,عشقم,جانم,عمرم
مهربانم چندسال است بزرگترین روز زندگیت را در کنار هم جشن میگیریم
و چه لذت بخش است در کنارت بودن و یکسال پخته تر شدنت را باهم به نظاره نشستیم
و لذت بخش تر اینکه عشق من امروز پدر دردانه ام شده
همانطور که در این چند سال بهترین همسر دنیا بودی شش ماه است که نقش پدریت را به نحو احسن ایفا میکنی
و چقدر فائزه و مهدیارت خوشبختن که مرد زندگیشان تویی
تا امروز و تا ابد برایم محکم ترین تکیه گاه بودی وخواهی بود
و همچون کوه استواری وقلب مهربانی داری و تمام کسانیکه تورا میشناسند این را به وضوح دیده اند
مسعودم میدانی چقدر وجود مردانه ات را دوست دارم و میپرستمت
همه کسم دستهای مردانه ات,آغوش گرمت, آرامشت را دوست دارم شاید فردا مهدیارم از بابت این جمله از من دلگیر شود
اما میگویم :«میگویم تا پسرم هم بداند عزیزدلم تو مرد اول زندگیم بودی و هستی و می مانی واولین عشقم تویی و تو برایم نهایت عشقی و در کنارت مهدیار مرد دوم زندگیمان
ومیدانم پسرمان این را درک خواهد کرد که من باید اول عاشق پدرش باشم که عاشقی را یاد بگیرم تا پسرش را با تمام وجود دوست بدارم
آرزویم اینست پسرم همچون پدرش صبور و مهربان وآرام و دوست داشتنی باشد
دوستت دارم مرد بیست وهشت ساله من