مهدیار بی دندون شده مهدیار یه دندون
مهدیارم مروارید داره ه ه ه ه
انتظارم به سر رسید هشتم مرداد صبح که از خواب بیدار شدیم متوجه شدم یه سفیدی توی دهانت خودنمایی میکنه وقتی دیدمش جیغ کشیدم دندون ن ن ن ن
و شما همینطوری هاج و واج نگام میکردی بابامسعود هم کلی خوشحال شد .......آخه دیشب خیلی حالت بد بود خونه بابای بابایی کلی مهمون بود و شما بی تابی میکردی وفقظ میخواستی بغل منو بابایی باشی و خوشت نمیومد دیگران بغلت کنن ومن اولش فکر میکردم سرو صدا و شلوغی اذیتت میکنه اما بعدش متوجه شدم جاییت درد میکنه و بهت قطره استامینوفن دادم و آروم شدی و تا صبح خوابیدی و صبح هم واقعا نگرانی و خستگی دیشب منو بابایی رو حسابی جبران کردی و ما تا شب کلی خوشحال بودیم من کیک درست کردم هم واسه باباجونینا و هم برای بابای بابامسعود بردیم ...
مبارکت باشه پسرم ......میخوام برات آش دندونی درست کنم میدونی چقدر دلم میخواست ت؟؟
اما تصمیم گرفتیم چند روز بعد که ماه رمضان تموم شد درست کنیم....
پسرم شکر خدا خیلی راحت تر از چیزی که فکر میکردم و دیگران میگفتند دندونت جوونه زد و انشالله بقیه دندونات هم به همین راحتی دربیان ...
انقدر دندونت نازه که به قول خاله فرنوش دلم میخواد بکشمش و قورتش بدم ....
فدای خنده های نازت که حالا قشنگتر هم شده و حالا بیشتر میخندی که دندونت رو به همه نشون بدی...
پسرم هزار ماشالله داری سیر تکاملیت رو طی میکنی ....داری مرد میشی مهدیار ...
ولی جون مامان آروم آروم بزرگ شو بذار لذت ببرم از این روزهای زیبا...بذار مادری کنم واسه پسر بی دندونی که امروز یکی داره و فردا دوتا و ......بالاخره سی و دوتا ....
فدای روزی بشم که اولین دندون شیریت بیفته و همه بهت بازم بگن مهدیار بی دندون ...
وای که من باز دلم پر زد واسه فرداهای پسری ....خداجون باشم و ببینم .....
کوچولوی مامان به امید دندون صد سالگیت .....انشالله.
خیلی خوشحالم خیلی خیلی خیلی.........................................................
شکرت خدای مهدیارم
خدا جون مواظب پسرم و دندونش باش!