یکساله ی مادر
باورم نمیشود یکسال است که مادر شدم ,یکسال است مهدیار دار شده ام یکسال است که شبها در حالی بخواب میروم که پسرم در آغوشم میخوابد و صبح هم با صدایش بیدار میشوم ,
باورم نمیشود مرد شدی
یاد روزهای گذشته بخیر!
یادش بخیر روز های اول حضورت یادش به خیر اولین شیر خوردن هایت که نه برای تو آسان بود نه برای من ,یادش بخیر گریه های مادر سه روزه در کنار دستگاه,یادش بخیر اولین پوشکی که پوشاندمت آن هم اشتباه وهمه به من به مادر بی تجربه ت خندیدند و...
یاد شبهایی که شیر خشک میخوردی بخیر
یاد روزهایی که باگریه ت گریه کردم و با شیرین کاری هایت خندیدم و الحق که خنده مان در این یکسال صدبرابر بیشتر از گریه هایمان بوده و تو واقعا آقایی , آقا بهترین واژه است برای خواندن تو پسر بافهم و کمالاتم که واقعا همه چیز را میدانی و متوجه درست و غلط ها هستی شاید باورکردنی نباشد اما مهدیار اینگونه است مهدیار آقاست
یادش بخیراولین باری که لاکی را با دستهایت گرفتی ,جیغی که کشیدم برای اولین باری که مرا با چشمانت تعقیب کردی,یاد فریادهای شادیم بخیر که برای اولین باری که بلند شدی به حالت چهار دست و پا و زنگ در خانه مان که همسایه بود و متعجب از این داد و فریادهای مادرانه که اورا هم برده بود به دوران کودکی پسر و دخترش..
یاد انتظار رویش اولین مرواریدت بخیر ,آخ یاد اولین قدمهایت بخیر
اولین من ,با تو تمام اولین ها از آن من است,حضورت ناب ناب است
تو برای من تکی و لحظات با تو بودن بی تکرار ....
جان مادر قدری آرامتر بزرگ شو..... امان بده نازدانه ام بگذار خودم را پیداکنم بگذار عطر جانت را نفس بکشم بگذار بگویمت, ببویمت ,ببوسمت...فرصت میخواهم برای شمارش تک تک نفسهایت تک تک پلک زدن هایت تک تک نگاه هایت تک تک لبخندهایت
قدری آرامتر... به دل نازکم رحم کن تو برای مرد شدن و قد کشیدن عجله داری و من برای این روزها و توفقش دست به دامان ساعت زمان خیالی م شده م ....
یکساله ی من دلم این روزها قرار ندارد زمان میخواهد برای مرور گذشته ی یکساله مان ..
یکسالی که معنای زندگیم فقط شده مهدیار و بعد ازاین هم فقط و فقط مهدیار..
و من عاشقت هستم و خالقت را هم شاکرم
تولدت مبارک پسرم!
+عکسهای تولدت هم به روی چشم سر فرصت برایت به یادگار میگذارم