شکر برای یازده ماه حضور
حمد وسپاس تنها برای خدایی ست که یازده ماه پیش سید کوچکی را به من هدیه کرد ومن نمیدانم روزی کجای زندگیم در کدامین لحظه و چه کار نیکی انجام داده م که اینگونه پروردگارم کامم را شیرین کرده و
لحظه هایم و نفس هایم خواب ها وبیداریم همه عجین شده با حضور این پسرک ناز که همه چیزم و همه کسم شده
لحظه های دونفره مان خنده هایمان به شیرینی زولبیا و بامیه ی این روزها شده
وبه لطف این ماه ساعات سه نفره بودنمان هم بیشتر و به یادماندنی تر شده ومن اصلا در گذشته حتی به ذهنم هم نمیرسد که روزهایی به این زیبایی هم وجود داشته باشد پس شکر خدایم شکر پروردگارم ...
منو همسرم و فرزندم فارغ از مادیات در این زمان هیچ چیز کم نداریم و خوشبختیم خوشبخت...
مگر خوشبختی این نیست که با جگر گوشه ت از خواب بیدار شوی ولبخندش روزت را جلا دهد ؟؟؟....
دوتایی رویمان را بشوییم و هر روز آیینه ی خانه مان یاد آور مادر و پسریمان باشد ؟؟؟
مگر خوشبختی این نیست که برای دردانه ت لقمه های کوچک بگیری و این لقمه ها شود قوت زانوانش تا از صبح بدون کمک و بدون گرفتن از جایی پسرت سر پاهای نحیفش بلند شود و دس دسی کند؟؟...
ومگر این خوشبختی نیست که هر روز حواست به ساعت باشد و گوش های تو و پسرت تیز شنیدن صدای ماشین مرد خانه ت شود و هر دو با شور چهاردست و پا مسابقه میگذاریم تا خسته نباشید بگوییم به بابایمان..........؟؟؟
و خوشبختی چیزی نیست جز این قهقه های سه نفره مان که با بزرگ شدن مهدیار صدایش هم بلندتر میشود....؟؟؟
ومن و مهدیار و مسعود خوشبختیم چون هستیم و باهم عاشقی میکنیم.........
سال پیش چنین ماه و چنین روزهایی ,آخرین روزهای انتظارمان سپری میشد و باورم نمیشود روزه های امسالمانم با حضور مهدیار افطار میشود....
مهدیار جان من باورم نمیشود که یازده ماه گذشته از اولین روز حضورت....باورم نمیشود که باید خودم را آماده کنم که پسرم یک ماه بعد یکساله شود و مادر شدن منو, پدر شدن مسعود, هم یکساله خواهد شد
پرودگارم ممنونم برای یازده ماه خوشبختی............
خدایا"حافظ گلم باش!