گفتنی ها ی 12ماهگی تا 16ماهگی مهدیار مامان
به نام خدا ......
بعد چند ماه نمیدونم چطوری و از کجا شروع کنم
آخرین پستی که برات نوشتم مربوط میشد به تولد یکسالگیت..
یعنی تقریبا 4ماه پیش...از اون موقع تا حالا خیلی فرق کردی کاملتر وبزرگتر شدی
قدبلندترشدی بلندتر از شب یلدا, شیرینتر از هندوانه ی یلدا ,یلدایی که امسال بر خلاف سالهای قبل و رسم همیشگی اینبار در خانه خودمان برگزار شد اما در حضور خانواده مامانی و بابایی به این دلیل که دلمون نیومد هیچکدومشون رو تنها بذاریم و نخواستیم مثل پارسال نصفه شب رو یک طرف ونصف دیگر رو طرفی باشیم...
ومنو بابامسعود تصمیم گرفتیم توی این شب پذیرای هر دو خانواده ی عزیزمون باشیم متاسفانه برخلاف پارسال که کلی عکس داشتیم امسال یادمون نشد از خوراکی ها و...عکس بگیریم ولی از قبل اومدن مهمونها یکی دوتا عکس داریم که میذارم اینجا.برای فرداها و یلداهای آینده...
.................
از یلدا که بگذریم میرسیم به دندونای آقا مهدیاری که حالا6تا شدن 4تا مروارید بالا و 2تا پایین...
چهار ماه پیش به این سرعت و با این قدرت قدم برنمیداشتی اما حالا وقتی که بیرون میریم و کفش به پا داری کیه که بهت برسه...هزار ماشالله وروجکی شدی..
دامنه لغاتت که مثل عسل به من میچسبه
بابا
مامان
دای=دایی
بیش بیشی=گربه
گوشی
الو
ادی=دالی
ارد=زرد
آبو=آبی
بد= وقتی کسی کار اشتباه میکنه
اوف و تکان دادن انگشت اشاره =زمانی که بخاری وچاقو میبینی
حمام= گفتن کتابیت منو کشته
جوجو=خوردنی میشه لبات وقتی میگی
صداهای گربه خروس هاپو و مار رومعرکه در میاری
داغ=وقتی بابایی روت توی حموم آب میریزه میگی داغ با دیدن قابلمه و اجاق گاز
دیغ=دوغ
ددر= میگی و کیف منو کشان کشان میاری و لباسهاتو میاری جلو در که بریم ددر
عمه=به جای عمه نداشته که به عمومصطفی میگی
هم هم هم =پشت سرهم و بی وقفه وقتی غذا میبینی
دی دوشتی=پیچ گوشتی
دولا=کلاه
داریم روی حرف ل کار میکنیم هر چندروز یه حرف و رنگ جدید یاد میگیری خیلی زبونت رو بامزه تکون میدی وقتی بهت میگم مهدیار بگو لیمو
واین فرهنگ لغت آقا مهدیار ادامه دارد به لطف خدا
وای فدای حمدو ستایش الله ت که زیر لب و آرام زمزمه میشود جانماز را باز میکنی ومهر را روبرویت و تند تند لبهایت که تکان میخورد چه میگویی کاش بلندتر میگفتی تا بشنوم ...حس مادرانه ام میگوید که سلامت سعادت عافیت است هرچه هست .. آمین...
نمیدانم خوب است یا زود عاشق پیچ گوشتی و آچار و تعمیر ماشین هایت
ماشین هارا روبه هوا میکنی و شروع به تعمیر دیروز که رفته بودیم اسباب بازی فروشی بابامسعود میخواست برات ست ابزار بخره ولی من گفتم حالا نه حس کردم زوده نمیدونم چرا؟؟؟
قبلا هیچ علاقه ایی به حلقه هوشت نداشتی اما الان همه رو به ترتیب میچینی و مثلا اسم هر رنگ رو هم میگی...
توی میوه ها لیمو شیرین و پرتقال و سیب و انار رو دوست داری
چندروز پیش گفتم در بسته ست و شما به جای بسته گفته ببیس
پاپ کرن خونگی رو خیلی دوست داری....
لوبیا پلو غذای مورد علاقه ی این روزهای پسرمنه...
مهدیار چند ماهی بود که اصلا غذا نمیخوردی اصلا میلی به غذا نداشتی وشاید باور کردنی نباشه ولی روز تاسوعای امسال همسایه نذری آورد و شما و بابایی رفتید گرفتید نمیدونم چیشد؟؟؟؟؟
وقتی بابایی در ظرف رو باز کرد شما گفتی هممممم...و ما مبهوت این خواستن و خوردنت شدیم و شروعی شد واسه غذاخوردنت ..قربون امام حسین برم که امسال اینطوری هوای پسر حسینی منو داشت اینم گفتم که جای محرم و صفر امسال توی این پست خالی نباشه...
نذرشله زرد اربعین امسالمون هم شکر خدا ادا شد
28صفر هم مثل هر سال خونه مامان جون پر بود از مهمان و شما حسابی با نی نی های فامیل بازی کردی..
به خیاطی کردن مامان عادت کردی و حالا اینکار واسه منوشما جزء کارهای روزمره و عادیمون شده و هنوز هم روزهای زوج خونه مامان جون هستی و من میرم کلاس حالا دیگه تقریبا یه مامان خیاط شدم
دست بابا مسعود گل و دوست داشتنی هم درد نکنه که منو شمارو ماشین دار کرد تا راحت تر بیرون بریم..شما وقتی سوار ماشین میشی اولین کاری که میکنی سیستم ماشین رو راه میندازی و نانای میکنی و فدای اون دست ها و بشکن هات
کوچولو بودی وقتی بیدار میشدی گریه میکردی اما الان یه لبخند میزنی
لبخندی که من عاشقشم
والان این لبخندرو مستند دیدم
بقیه گفتنی ها بمونه واسه لالای بعدی مهدیارم
یه پست هم فقط وفقط عکس خواهیم داشت