سید مهدیارسید مهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
مهدیس ساداتمهدیس سادات، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

دلنوشته های مامان مهدیار

مهدیار نازنین برادر زیباترین دختر دنیاس

تولدت مبارک

  مژده مژده فرشته آسمانی ام زمینی شد............. پسرم خوش آمدی....جان مادر نفس میکشمت تا سینه ام پر شود از عطر حضورت آمدنت مبارک......از امروز خانه ی ما پر از عطر بهشت میشود دردانه ام 4/6/91سید مهدیار آماده شده از بیمارستان بریم خونمون گل پسرم وقتی بدنیا اومدی قدت50بود مامان فدای قدو بالات وزن پسری 3750 " خدایا حافظ گلم باش" ...
21 دی 1391

محمد فهیم

فرشته ای که 5عصر روز دوشنبه11/10/91 دنیا اومد اگه شد بعدا عکشو میذارم.................................... محمد فهیم پسر عمه مامان مهدیاره بچه ها نفس بکشید بازم بوی بهشت میاد عمه عزیزم  همبازی کودکی هایم قدمش مبارک تولدت مبارک فرشته کوچولو ...
13 دی 1391

زردی

 گل 4روزه من زردی گرفت بیمارستان قدس بستری ش کردیم بماند این 3روز به منو بابایی چی گذشت...................خدامیدونه که چقدر گریه کردیم .......این3شب باباییتوی ماشین جلوی بیمارستان خوابید......................... پسرم مامان جون این چند روز خیلی زحمت من وشما رو کشید مرسی مامانم دستاتو میبوسم سید کوچولوی من دستای نازت رو باز کن ..از ته قلب کوچیکت... از خدای مهربون واسه همه  نی نی ها سلامتی بخواه.........آمین........... امیدوارم تنت همیشه سالم باشه "خدایا حافظ گلم باش" ...
13 دی 1391

شیرخشک نمیخوام م م م

پسر15 روزه ی من خودش شیشه ش رو نگه داشته شما بگید این پسر نابغه نیست ماشاءالله یادتون نره پسری اعتصاب کرده دیگه هیچوقت شیر خشک نخورد پسر باهوشم فقط شیر مامانیشو میخوادددددددددددددددد "خدایا حافظ گلم باش " ...
13 دی 1391

یلدا مبارک ک ک ک

اندوهت را به برگها بسپار..پاییزت بخیر ..پسر چهار فصل من..فردایت روشن................. یلدای امسال عجب یلدایی ست. امیدوارم به همه خوش گذشته باشی شکر به ما هم خوش گذشت اصلا مگه میشه با حضور آقا مهدیار خوش نگذره                                            شکرت خدا پسری جونم ماهرسال شب  یلدا دوتا جشن داریم یکی به مناسبت بلندترین شب سال دیگری جشن تولد باباجون(بابای خودم)هرسال یک کیک کوچولو به شکل هندوانه میخریم هم کیک تو...
13 دی 1391

شب

مامانی دیشب دلم خیلی گرفت....از هرچی که باعث گریه ت شده بود ونمیدونستم چی بود ناراحت شدم.. از خودم وناتوانیم در آرام کردنت ناراحت شدم.....خیلی بغض داشتم گلم......... چرا گریه میکردی آخه من چه مامانی هستم که نمیتونستم دلیل گریه ت رو بفههم و  آرومت کنم هر کاری بلد بودم ومیتونستم کردم..........اما....................... مهدیارم یه روزی بهت قول دادم نذارم هیچی اذیتت کنه اما دیشب ناتوان بودم وشرمنده............ چرا شیر نمیخوردی؟؟؟ چرا بغل مامانی,لالایی مامانی, آینه ت,تابت,تختت,اسباب بازی هات,.........ناتوان بودیم در برابر گریه ت نفسم مامان طاقت گریه هاتو نداره....... خدای مهدیارم ! به من صبرو قدرت وآرامش مادرانه عطا...
13 دی 1391

واکسن 4ماهگی

پسر قشنگم 4 ماهگیت مبارک 3/10/91منو وشما وبابایی ساعت9صبح رفتیم درمانگاه واسه قد و وزن و واکسن وزنت 7300 و قدت 66cmودور سرت 44 خدا روشکر همه چی عالی بود چون قطره آ+د دوست نداری گفتند بهت  مولتی ویتامین بدم انشالله مولتی رو خوب بخوری بعد رفتیم یه اتاق دیگه واکسن زدیم فدای پسرم که یه کوچولو دردت اومد گریه کردی اما از اونجایی که عشق ماشینی همین که بابایی ماشین رو روشن کرد دیگه گریه ت تموم شد خدا رو شکر با خوردن قطره استامینوفن تب  هم نکردی دوست دارم مرد کوچکم خدایا "حافظ گلم باش! ...
13 دی 1391

روزهای قشنگ باتو بودن.....

کاش میشد از همه قشنگی ها فیلم وعکس گرفت اما مگر میشود بادوربین بوی تنت,بوی دهانت ,مزه ی شیرین آب دهانت,........را ثبت کرد نه گلم اینها خاطرات نابی ست که باید برای حفظ شان از تک تک سلولهایم بخواهم که در خود ثبت شان کنند وآنها نیز با کمال میل پذیرایشان خواهند بود دلم میخواهد سینه ام پرشود از عطر جانت...دلم میخواد روزی هزار بار سرت را به بهانه شیر خوردن روی سینه ام بگذاری وانگشتم رو در دستان کوچکت بگیری دلم میخواهد هر لحظه مان پر شود از یکی شدن صدای قلب هایمان  پسرم تو خود منی من! مهربان دردانه ام چندیست  یاد گرفتم گوشم را روی قلبت میگذارم تا خوش آهنگ ترین ترانه زندگیم را به گوش جانم بسپارم امیدم روزی میشود که انشاالله تو مر...
13 دی 1391