مهر مهربان
با شروع مهر مهربانی هزاررر برابر شد و مهر برایمان مهری ب یاد ماندنی تر شد با بزرگ شدنت دلبندم ..
مهدیار مامان و بابا بزرگ شده میره پیش دبستانی
چهارشنبه ۲۸ شهریور منو شما و بابایی رفتیم مدرسه برای اولین بار
مدرسه ایی ک کنار خونمونه و شما فقط پله های خونه رو میری پایین و وارد مدرسه میشی 😍😍
چقدر شیرین بود دیدن پسرمون تو لباس مدرسه
منو مسعود باورمون نمیشد ک انقدر بزرگ شدیم ک دلبندمون داره میره مدرسه چقدر روزای اول مدرسه رفتنت برام سخت بود از پشت پنجره حیاط مدرسه رو دید زدم نشد.. از پشت بام نگاه کردم دلم ارام نگرفت و لباس پوشیدم و اومدم مدرسه
و چ حظی بردم از مرد شدنت و پشت میز نشستن و نقاشی کشیدنت
نشستم جلوی در کلاس و اشک ریختم دلتنگ بودم شاید
نگران بودم شاید
بی قرار بودم شاید
خوشحال بودم شاید
هرچی بود با دیدن ارامشت دلم اروم گرفت و همینطور هفته های اول وقتی میرفتی مدرسه قلب من را هم میذاشتی توی کیف بن تنی و با خودت میبردی و تا ۱۱و نیم ظهر انتطار میکشیدم ک بیام دنبالت
خداروشکر با مربیت خانم عسگری رابطه ی خوبی داری و چه همکلاسی های عشقی داری
چقدر دوستت دارن وقتی میگن سید خداحافظ دلم میخاد محکم بغلشون کنم عاشقتن و تو هم دوستشون داری پسر مهربونم
این روزا روزای خوبیه خداروشکر
پر از اتفاقات جالب و عشقولی
اول اینکه خونه دار شدیم و بعد یکسال خونمون رو عوض کردیم و بزرگتر و نزدیک خونه ی بابا جون خریدیم و بیستم تیر ماه سال ۹۶ اومدیم ب خونه جدیدمون و
اتفاق شیرین دیگه
قشنگترین اتفاق این روزهامونه اینه ک مهدیار جونم ابجی دار شدی و موقع اسباب کشی ابجی توی دل مامانیه
و شما انتظار میکشیدی ابجی جونی دنیا بیاد
و بالاخره صبح روز پنجشنبه ۲۷ مهر ۹۶ آبجی مهدیس دنیا اومد و وصف ناپذیره شادی داداش گلی
فدای پسر مهربونم
این روزا زندگیمون مثل روزای اول دنیا اومدن شماست
توی خونمون پر از عطر و بوی بهشته و صدای ناز یه دختر کوچولو ک قراره زندگیمون با حضورش دو رنگ بشه آبی بود تا امروز
صورتی هم امد با مهدیس
مهدیار و مهدیس دردانه های دلم
زندگیم پرشده از حضورتون وقتی برای خودم ندارم ...
خدایا حافظ گلهای زندگیمان باش ....