سید مهدیارسید مهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
مهدیس ساداتمهدیس سادات، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

دلنوشته های مامان مهدیار

مهدیار نازنین برادر زیباترین دختر دنیاس

از پسرم برای پسرم

1392/3/20 12:35
نویسنده : مامان فائزه
961 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرم الهی مامان فداتشه 

هر روز بزرگتر میشی و صفای وجودت صفای زندگیمون رو هزار برابر کرده

الان ناز خوابیدی و به همین دلیله که براحتی تونستم بشینم پای لپ تاپ 

وقتهایی که بیداری هزار ماشالله سرشار از انرژی هستی و هر جا که دلت میخواد سرک میکشی و منم به دنبالت ....

پسرم نه ماه سن داری اما همه چیز رو متوجه میشی من مامان لوسی بودم قبلا هر چی میشد زودی اشکم در میاد اما حالا اینطوری نیست فکر کنم دیگه بزرگ شدم مادر شدم کامل شدم وقتی تو نگاهم میکنی وناز میخندی همه مشکلات ریزو درشت دنیا از یادم میره....

باهم چهار دست و پا مسابقه میذاریم اما این مسابقه برنده نداره شایدم برنده دل عاشق من باشه که وسط راه یهو تو رو میکشم توی بغلم و هزار تا بوست میکنم ...

توپ بازی هم میکنیم..توپ بازی رو از بابامسعود یادگرفتی و اونروز جمعه که من رفته بودم استخر و شما و بابایی تنها تو خونه مونده بودید و چون ماشین رو برده بودم مجبور شدین خونه بمونین و حسابی بازی کنین, که یادگاری اونروز یادگرفتنه توپ بازیه.....

مهدیار جونم, بزرگ شدی, وقتی میخوای کاری کنی یا چیزی رو میخوای بذاری دهنت وقتی میگم پسر مامان نباید اینکارو بکنی, به حرفم گوش میدی

هیچ وقت از رو زمین آشغال برنمیداری بخوری

چندروز پیش با خاله مهسا و دخملیش یسنا رفته بودیم پارک بانوان..یسنا میرفت روی چمن مینشت و برگ هارو برمیداشت میذاشت دهنش, ولی شما وقتی میذاشتمت روی چمن چندشت میشد و یه برگ دادم دستت نگاهش کردی و باهاش بازی کردی بعدش انداختیش زمین...

  مهدیار این روزها یاد گرفته یه چی رو میگیره جلوی صورتش و میگی دی ی..

 کشوی لباس ها رو خالی میکنی یکی یکی لباساتو برمیداری کشو که خالی شد دوباره لباسهاتو میذاری سرجاش ..واین کار کلی واست لذت بخشه منم کاری به کارت ندارم..اتاق و لباسهای خودتو اختیار تام داری

گل پسر نه ماهه, من هنوز دندون نداری اما اشکالی نداره بالاخره در میاری فقط جون مامان راحت درار من طاقت ندارم گلم اذیت شه ولی مهدیار جونم بدجور دلم آش دندونی میخوادددددددددددددد

دیگه مرد شدی یاد گرفتی چطوری از حالت ایستاده بشینی و زمین نخوری اوایل زمین میخوردی و دل من بود که..........

مهدیار یاد گرفتی خودتو لوس میکنی, خوردنی میشی وقتی صورت ماهت رو این شکلی میکنی

وای ذوق کردن با صدات که نگو ....

به مامان جون و باباجون به خاله جون ها و دایی جون خیلی وابسته شدی و تازگی ها وقتی من و بابایی کارداریم شمارو میذاریم خونشون ..وخداروشکر تا حالا نشده  گریه و بی تابی کنی چون واقعا کنارشون

آرامش داری و حسابی خوش میگذرونی...

یاد گرفتی با دایی جون شوخی میکنی اذیتش میکنی و وقتی اون میخنده ذوق  میکنی و به کارت ادامه میدی..

خونه باباجون که میریم یه جا بند نمیشی و هیچ کس هم کاری به کارت نداره همه پا به پای این روزهات برمیگردن به کودکی با شما بازی میکنن....

و تنهایی و بازی های منو مهدیار که بماند, بماند برای من, منه مادر.................................

مهدیار شما یه گل خوشبویی که تمام زندگیمون پر شده از عطرت....

مهدیار منو بابامسعود بیشتر شدن عشقمون رو مدیون حضورت هستیم ...

امیدوارم همیشه  جسم و روحت سالم باشه وهیچ سیاهی برگه سفید وجودت رو کدر نکنه وهمیشه پایدارو استوار باشی 

هر وقت دستت رو جایی میگیری که بلند شی میگم یا علی(ع) تا یاد بگیری و یادت بمونه یاعلی(ع) گفتن و با علی(ع) بودن ........

خدای علی(ع) پشت و پناهت...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

الهه(مامان یاسان)
19 خرداد 92 18:01
مهدیار 9 ماهه همیشه سالم باشی خاله جونم


ممنون خاله جونم
امير علي
20 خرداد 92 1:08
زفتي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شرمنده متوجه نشدم يه حا ديگه سير ميكردم


مامانی مهدیار
20 خرداد 92 1:11
الهی الهییییی چه پسملی شده این سید کوشولو.فدات شم عزیزم.خیلی خوبه که تو این سن کم یاد گرفتی توپ بازی کنی.مهدیار من هم به کمک داییش از 8 ماهگی یاد گرفت شوت کنه.الان شوت کردناش در حد فرهاد مجیدیه به امید پیشرفت های روز افزونت .به مامانی بگو نگران نباشه به همین زودیا آش دندونیتو می خوره

سلام دوست گلم خدا فوتبالیستت رو نگه داره

انشالله
ببوس مهدیارت رو
مامانی مهدیار
20 خرداد 92 1:14
فائزه جون تو این مدت خیلی اومدم وبت ولی چون از ریق گوشی به نت وصل میشم سرعت خیلی پایین بود و گاهی اصلا بالا نمیومد.الان هم به زور تونستم کامنت بذارم.ولی مطمئن باش همیشه خاطرات سید کوچولوم رو دنبال می کنم.موفق باشی عزیزم
مامان رادمهر
20 خرداد 92 23:18
عزیزم انشالله دندونش هم درمیاد.عجله نکن.بهش کلسیم زیاد بده مامانی.مخصوصا ماست و پاچه گوسفند رو بذار قشنگ بپزه آبش رو بهش بده.قربون بازی کردنشون بشم.دلم برای بچه های این سنی ضعف میره.اینقدر رادمهرو بوس میکنم که تازگیا دعوام میکنهاینم بوس مهدیارجون.ایشالا که دعوام نکنه

فداتشم من عجله ندارم به مارفته ما هم کلا دیر دندون در میاوردیم
واقعا که این سن بچه ها خوردنی هستن
منم کلی مهدیارو میچلونم نه خاله جون مهدیار از بوس کردن ناراحت نمیشه عادت کرده راحت باش
مامان ستیانفس
21 خرداد 92 15:17
خاله فدای این گل پسر شیطون بشه

خدا نکنه خاله جون دوست داشتنی بوس واسه ستیای خوشگل
پرهام ومامانش
27 خرداد 92 15:23
هدی مامان مبین
2 تیر 92 8:32
کیف کردم خوندم.. خونتون پر از عطر حضور مهدیار 9 ماهگی اش مبارک