سید مهدیارسید مهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
مهدیس ساداتمهدیس سادات، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

دلنوشته های مامان مهدیار

مهدیار نازنین برادر زیباترین دختر دنیاس

گود بای واکسن

1392/12/21 21:10
نویسنده : مامان فائزه
791 بازدید
اشتراک گذاری

شب خونه ی باباجون خوابیدیم چون درمانگاهی که واکسن میزنیم سرکوچه باباجونیناست...وچون تا ساعت 12شب اونجا بودیم گفتیم همینجا لالا میکنیم و فردا میریم که آخرین واکسن رو به سلامتی بزنی بر بدن...

صبح در کنار باباجون و مامان جون و بقیه صبحانه خوردیم وآماده شدیم و  ماشینهارو از حیاط خونه باباجون در نیاوردیم وتصمیم گرفتم سه تایی منو شما و بابا مسعود پیاده بریم واکسن شمارو بزنیم

وشما کلی خوشحال بودی... بمیرم که نمیدونستی میخواد دردت بگیره

توی اتاق شماره8 خانم مهربونی شمارو از لحاظ قدو وزن چکاپ کرد و گفت رشد پسری عالیه

بعد توی اتاق واکسن خانمه گفت که پسری رو آماده کنید تا واکسنش رو بزنم شما با تعجب و دقت نگاه میکردی به خانمه و سرنگی که آماده میکرد و منو بابامسعود جفتمون داشت اشکمون در میومد

اولی رو زد به دست راستت و شما اصلا گریه نکردی و فقط گفتی درد جیگرم کباب شد

بعدش خانمه گفت بخوابونیدش روی تخت که وقتی این کارو کردیم شما ترسیدی و گریه کردی اما به محض تموم شدن کار گریه هم تعطیل شد و با بابایی رفتی فروشگاه و هم خریدی....

ظهر خوابیدی وقتی از خواب بیدارشدی نمیتونستی درست راه بری و پات رو روی زمین میکشیدی و میگفتی درد

فدای درد گفتنت انشالله تنت همیشه سلامت باشه...

هجده ماهه شدنت مبارک مرد کوچولوی مامان ....خیالت راحت از واکسن دیگه خبری نیست تا انشالله 6سالگی که دیگه تا اون موقع مردی شدی ...

مامان فائزه فدای مهدیار دیروز و حال و فرداش بشه الهیییییییی...

خداجون میدونم که یادته که حافظ گلم باشی!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ی مامان منتظر
25 اسفند 92 8:01
سلام دوست عزیزم ممنون از وقتی که گذاشتی و راهنمایی ام کردی توی پرسش و پاسخ امیدوارم سال خوبی داشته باشی
مامان فائزه
پاسخ
سلاممممممم خواهش میکنم عزیزم
مامان ستیانفس
25 اسفند 92 11:28
آفرین به این پسر شجاع و دوست داشتنیخدارو شکر تا مدرسه برن از واکسن خبری نیست ممنون بله خاله جون خداروشکر فعلا خبری از واکسن نیست یه بوس از راه دور واسه ستیاجون و مامان جونش