پسری مامانی وبابایی
پسرم!
دلبندم!
امیدم !
میوه دلم !
مرد کوچکم!
حالامیتونم باتمام جونم صدات بزنم پسرم م م م م
حالا میتونم تورو به عنوان مرد کوچک زندگیم به دیگران معرفی کنم.....
حالا میتونم تورو با اسم قشنگ مهدیار باتمام وجود هرلحظه هزاربار زمزمه ت کنم.......
حالا باید توی فروشگاهها دنبال لباس های مردونه کوچولو باشم..
برات کفشهای مردونه بخرم تا اولین قدم های نازت رو بذاری رو چشم های مامان.............
تو قدم برداری و من پرشم از حس غرور.............
مامان جان برات بهترین هارو آرزو دارم
آرزو دارم بزگ شی و قدبکشی..........
دوست دارم دستهای نازو بلوریت مثل دستهای بابایی قوی بشه ....
سینه ی کوچکت مثل سینه ی بابایی مردونه وستبربشه ......
تا دستهات بشه پناه عشقت و سینه ت تکیه گاهش
مهدیارم آرزو دارم تا زنده باشم ودامادیت رو ببینم....
راستی گلم ساعاتی که بابایی سرکاره تو مرد منی.... تو کنارمی... تکیه گاهمی...
سید کوچولوی 270 گرمی مامان عاشقتم
خدایا"حافظ گلم باش
دوشنبه۲۱/۱/۹۱
من وشما مامانی وخاله رفتیم سونوگرافی دکتر جلولی
دکتر گفت:فسقل شما پسره
خاله زنگ زد به باباجون وبابایی گفت شما پسملی
بعد رفتیم واسه شما لباسهای خوشل موشل خریدیم