سید مهدیارسید مهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
مهدیس ساداتمهدیس سادات، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

دلنوشته های مامان مهدیار

مهدیار نازنین برادر زیباترین دختر دنیاس

واکسن شش ماهگی

1391/12/8 14:22
نویسنده : مامان فائزه
995 بازدید
اشتراک گذاری

واکسن شش ماهگی و بی تاب شدنت......... دردانه ام بی تابم کردای حالت

هر لحظه دمای بدنت را کنترل میکردم فرقی نداشت صبح و شب و نیمه شب

شکرخدا تب نداشتی اما بی حال و بی تاب بودی بهانه داشتی

فدات شم بدون اینکه کنارت باشم به خواب میرفتی تا امروز اینکار را نکرده بودی امکان نداشت بدون من خواب مهمان چشمان نازت شود اما........

شکر خدا حالا بهتری و در کنارم خوابی و امروز با مامان جون وباباجون  برای چکاب میریم پیش دکترت همون دکتر طارمیهای  مهربونی که شمارو ختنه کرد  

راستی مهدیارم یک ماه ست که غذا میخوری و من لذت میبرم از ولع و اشتهایت فرصت نشده بود برایت از این برگ جدید دفتر زندگیت بگویم

شش ماهگی و شروع قطره آهن

 امان از قطره آهن  وبالا آوردن هایت

درد سر قطره آ+د کم بود این هم اضافه شده اما میدانم پسرم آنقدر منطق سرش میشود که بداند اگر نیاز نبود مادر هرگز

نمیگذاشت پسرش اذیت شود

 خدایا "حافظ گلم باش!

   

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامانی مهدیار
8 اسفند 91 16:42
خدا رو هزار مرتبه شکر که بهتر شدی عسیسم.مامانی مهربون لطف کن قطره آهن گل پسرمون رو همراه با آب مرکبات بهش بدی.یه کم که بگذره بهش عادت می کنه دیگه نمیارش بالا.بوسسسسسسسس واسه پسملی نازم
مامانی مهدیار
8 اسفند 91 16:49
می بینی تو رو خدا باز هم کامنت اشتباه ولی من اول واسه شما کامنت میذارم بعد میرم سراغ بعدی که یهو این آقا مهدیار یه فلش راست میزنه و فرار و بعد...ها ها ها می خنده
الهه(مامان یاسان)
8 اسفند 91 23:46
سلام خاله جون مهدیار عزیزم تولد 6 ماهگیت مبارک عزیز دلم انقدر این مامان مهربونو اذیت نکن قطره آهنتو بخور برای خودت بهتره بوس برا خودتو مامانت


سلام مرسی خاله جون
چشم آخه خیلی بد مزه س


مامان آرین
9 اسفند 91 20:35
خدارو هزاران مرتبه شکر که تب نداشتی عزیزم واینکه بهتر شدی.غذاخوردن عسل پسر مبارک باشه.نوش جونت خوشگلم.
مامانی این واکسن زدن ها به این طفل معصومها خیلی سخته کاملا درکت میکنم.


ممنون
آره عزیزم واکسن خیلی نی نی هارو اذیت میکنه اما به صلاحشونه
ولی دل ما مامانا آب میشه
مامان ستیانفس
9 اسفند 91 23:58
عزیزم ان شاالله که مهدیار جون ما، این پسر گل دوست داشتنی از واکسن زدن زیاد نرنجیده باشه
مهدیار جون رو از طرف من بوسه بارون کن



مرسی مامان ستیا
مامان ستیانفس
10 اسفند 91 11:14
عزیزم خصوصی داری
خاله فرنوش
10 اسفند 91 13:23
شش ماهگیت مبارک!
عسل جونی اگه قول بدی قطره ی آهنتو بخوری منم قول میدم تهنا تهنا همه ی غصه های مامان جونیتو بخورم!!!!!!!!!!!!!!
قبوله؟؟؟؟؟؟؟؟؟

.
.
.
اگر چشم های آفریدگارم را باور میکردم,شاید به پاکی کودکی هایم باقی میماندم!!!


چشم خاله میخورم
مرسی ی ی خاله
خاله فرنوش جون شما بهترین خواهر دنیایی واسه مامانی
مامی رادمهر
13 اسفند 91 9:35
ای جانم.انشالله مهدیارکوچولو فقط درد واکسن تو زندگیش باشه.خداکنه یه فکری واسه این واکسن و دردسرهاش بکنن.طفلی بچه ها که هر بار مدتی آرامش و شیطنت بچگیشون فدای واکسن میشه


انشالله
واقعا همینطوره
هدی مامان مبین
14 اسفند 91 2:21
یادمه مال مبین هم سخت بود...
مبین پسر خوبیه..قطره اشو میخوره...خداروشکر
وای چه زود میگذره...
مبارکت باشه کوچولو...
پست ثابتت خیلیییییییییییییییییییییییییییییی قشنگه عالی


فدای مبین کاش مهدیار هم بتونه بخوره
خیلی خیلی زود میگدره ممنون دوست گلم
خاله زهرا مهدیار جونی
19 اسفند 91 16:16
الهی خالت فدات بشه.
انقدر بی حوصله بودی که مارو هم بی حوصله کرده بودی جوجوی خاله. انشاا... همیشه شاد باشی وغم نبینی.
قطره آهنتم بخور.باشه خاله؟
دوستدارم خاله جونی.


مرسی خاله مهربون
انشالله
چشم
منم دوستدارم خاله زهرای دوست داشتنی