واکسن شش ماهگی
واکسن شش ماهگی و بی تاب شدنت......... دردانه ام بی تابم کردای حالت
هر لحظه دمای بدنت را کنترل میکردم فرقی نداشت صبح و شب و نیمه شب
شکرخدا تب نداشتی اما بی حال و بی تاب بودی بهانه داشتی
فدات شم بدون اینکه کنارت باشم به خواب میرفتی تا امروز اینکار را نکرده بودی امکان نداشت بدون من خواب مهمان چشمان نازت شود اما........
شکر خدا حالا بهتری و در کنارم خوابی و امروز با مامان جون وباباجون برای چکاب میریم پیش دکترت همون دکتر طارمیهای مهربونی که شمارو ختنه کرد
راستی مهدیارم یک ماه ست که غذا میخوری و من لذت میبرم از ولع و اشتهایت فرصت نشده بود برایت از این برگ جدید دفتر زندگیت بگویم
شش ماهگی و شروع قطره آهن
امان از قطره آهن وبالا آوردن هایت
درد سر قطره آ+د کم بود این هم اضافه شده اما میدانم پسرم آنقدر منطق سرش میشود که بداند اگر نیاز نبود مادر هرگز
نمیگذاشت پسرش اذیت شود
خدایا "حافظ گلم باش!