دردانه ی92
بعد از مسافرت یه نصف روز استراحت کردیم و به طرز فشرده ای دید و بازدید هامون شروع شد چه حالی داشتم امسال به خاطر بودنت.........وقی میخواستیم بریم مهمونی لباسهاتو از کمدت میاوردم و میگفتم آقا مهدیار بیا لباس هاتو بپوش بریم ددر ....شمارو بگو که کلی ذوق میکردی و دیگه مثل قبل از لباس پوشیدن بدت نمیاد و دیگه متوجه شدی لباس پوشیدن عواقبش گردش و تفریح و دید و بازدید و عیدی گرفتنه.. فدای پسر خوش اخلاقم بشم که مهربون بودی و واسه همه میخندیدی فقط از بغل بدت میاد دلت میخواد بذارنت زمین و باهات بازی کنن.....وقتی هم که مهمون داشتیم کلی ذوق میکردی امسال که سال جدیدش واسه ما با حضور شما هزار تا نوئی داشت و سال نو یعنی امسال ... مهدیار ماشال...